Saturday, January 2, 2010
رمضان ، با کمری شکسته !
رمضان ، با کمری شکسته !
سلام ای رمضان عزیز . که از راه دور می آیی و سری به ما می زنی و بعد از سامان دادن به آشفتگی های ما ، به دورها باز می گردی . و هربار که باز می آیی ، طراوتی و فهمی و اندیشه ای تازه با خود داری . از کودکی با ما مانوس بوده ای و با ما به گردش ماه و سال و بهار و زمستان پرداخته ای . گردونه ای که گویا با چرخش مستانه تو طراوت و ترنم زندگی را می افشاند و نشاط را تا صباحی بعد جاودانه می سازد . امسال اما ای رمضان خوب ، مگر تو بتوانی قلب های مجروح ما را از آسیب حتمی برهانی . مگر تو بتوانی با همه پهنایی که از نور آورده ای به تاریکی های اطراف ما نور بپاشی . سئوال این که : مگر تو ای عزیز ، سفره خدا نیستی ؟ و مگر قرار نیست ما دورا دور این سفره بنشینیم و خود خدا به پذیرایی از ما بپردازد ؟ پس میان ما و خدا واسطه باش و دل شکسته ما را به یمن برکات خودت به دل بزرگ و بی نهایت خدا بند بزن . محکمتر . آنگونه که ما ، از هر کس و از هر مسئولی می رنجیم ، آن را بحساب خدا نگذاریم . بحساب دین مظلوم و خنجر آجین او نگذاریم . وقتی یک حکومت به اسم اسلام ظلم می کند ، بانیان این ظلم زیرکانه دامان خود را از این وادی مظلمه بیرون می برند و دین خدا را با همه شماتت ها و آسیب های بجا مانده ، جا می گذارند . معکوس این نیز کارکردی وارونه دارد . آنجا که حرکتی رو به جلو صورت می پذیرد ، مسئولین حکومتی آن را بحساب خود می گذارند و در ردیف لیاقت های خود آمار می دهند .
این روزها رمضان عزیز ، صادقانه بگویم که بارفتار ناصادقانه ای که در حیات اجتماعی ما رخ داده ، به تو ، به اسلام عزیز ، و حتی به خود خدا جفای فراوانی شده است . البته از کودکی به ما آموخته اند که : گر جمله کائنات کافر گردند - بردامن کبریاش ننشیند گرد ، اما اگر بنا بر بی خیالی خدا بود که اینهمه رسول و امام برنمی گزید و برای بشر فراری آغوش نمی گشود . داستان نهضت پیامبران نشان می دهد که رشد بشر برای خداوندی خدا ضروری است و خدا برخود تکلیف کرده که برای نجات بشر تمهیداتی بیاندشد . وگرنه او خلقتی با این همه شگفتی سامان نمی داد . این روزها ، رمضان عزیز ، کاری باما کرده اند که نشاط سابق را باتو نداریم . اما در تو جوهری است که هر ناممکنی را ممکن می سازی . آری ، مگر تو با برکات و ماکولات جوراجور آسمانی ات کاری بکنی و ما را با خدا و دین خدا آشتی دهی . لطمه ای که دین خدا در این کشور ، بعد از همین انتخابات خورد ، می توانست محصول زحمت مستمر بیست ساله سازمان سیا باشد . اکنون دوستان بخیال خام خود بر مسند های حتمی خود نشسته و رشته امور را دردست دارند اما نمی دانند با کاری که کرده اند ، به قدر بیست سال مردم را از علائق این نظام دور کرده اند . مگر می شود دوباره این مردم را برسرسفره این نظام گردآورد ؟
ظاهر امر نشان از پیروزی دوستان می دهد . اما باطن امر سخن از شکستی سخت دارد . غربی ها با بهم ریختن اوضاع سیاسی مردمشان می توانند همچنان به سوابق خود اعتنا کنند . چرا که زیرساخت های اجتماعی شان آنچنان پولادین و آزموده و مردمی است که وزش نسیم یک حرکت سیاسی چندان غباری بر ساحت نظاماتشان نمی نشاند . اما در اینجا که سیاست با دیانت جوش خورده است یا بهتربگویم : سیاست را با دیانت بطور غلیظ پیوند داده اند ، یک حرکت سیاسی غلط ، می تواند استخوانهای دین خدا را بشکند . امروز رمضان عزیز ، احساسم این است که استخوانهای تورا شکسته اند . می بینم که آمده ای اما عصا بدست . کمرت از تماشای آسیب های برمردم ، خم شده . تاب تماشای چشمان شماتت گر مردم را نداری . اسلام عزیز هم اینگونه است . این روزها هرچه روحانیان با ادبیات خاص خودشان از خوبی های اسلام بگویند و سعی کنند مردم را به آن خوبی ها ارجاع دهند ، مگر می توانند ؟ سخنان روحانیان این روزها هیچ طعمی از صداقت ندارد . اگر صداقت داشتند بر ظلم می آشفتند . برهمان منبرهای همیشگی که این روزها مخاطب ندارند . یا اگر دارند ، همانانند که بوده اند . یک روحانی اگر برمنبر خودش را بکشد دیگر نمی تواند مردم گریزپای را به مکثی کوتاه دعوت کند ؟ چرا ؟ چون به دلیل ارتزاق دین از سیاست ، و به دلیل جفاهایی که به اسم دین از ناحیه سیاست روا شده ، چهره دین امروز خراش خورده است . چه بشود که یک نفر با رشدی که دارد ، حساب رفتار حکومتیان را به پای دین نگذارد . رمضان عزیز ، امسال کار تو دراین دیار بسیار سخت است . سابقا با یک ربنا مردم را به شوق می آوردی و اشکشان را جاری می ساختی . امروز مگر خود خدا در تو جلوه کند و این آسیب روحی را ترمیم کند . ما به تو و به برکات همیشگی تو چشم امید داریم . مارا در پهنای دارایی های ژرف خودت جا بده و نگذار پیوندمان با خدای خوب به سستی گراید . آمین
+ نوشته شده در شنبه سی و یکم مرداد 1388ساعت 10:51 توسط
GetBC(57);
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment