Saturday, January 2, 2010
برای سرکار خانم فاطمه رجبی
برای سرکار خانم فاطمه رجبی
من نوشته های شما را ، و تعداد واژه های خاص شما را وارسی کردم . در مقطع سه ساله پایانی دوره اول ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد .
در قدم بعدی و با تجسم این که اگر یک نویسنده با الفاظ و محتوای الفاظش محشور شود چه می شود ، آمدم به آن الفاظ متعارف مورد استعمال شما جان بخشیدم . تا به نسبت خیر و شری که حمل می کنند به جست و خیز پردازند . و شما را نشاندم بر اریکه ای در یک فضای بیکران .
دروازه ای را که الفاظ مخصوص شما در پس آن تلنبار شده بود گشودم تا الفاظ محبوس به جانب شما خیز بردارند و در اطراف شما آرایش بگیرند .
صمیمانه می گویم : صحنه دل آشوبی عایدم شد .
برای بانویی چون شما که لابد می خواهد زینب گون ، یاد آور زبان تیز و نکته دان زینب در مجلس عبیدالله بن زیاد باشد یا سخنوری عالمانه فاطمه زهرا درمسجد مدینه را تداعی کند خطای آشکاری از راه دور آمده و بر ذهن و زبان او نشسته و ابراز حق می کند .
احساسم این است که یک اصل مسلم در این میان نادیده گرفته شده . و آن : تنگنای مظلومیت آن دو بزرگوار است .
نه این که شما در کسوت یک غالب برتر سنگ های آسمانی بلاگون سخن خود را بر سر کسانی فرو بریزید که دستشان از عوارض حکومتی کوتاه است . دریک چنین ورطه ای اتفاقا آنانی که خونچکان زهر سخن شمایند در موضع جذب عاطفه قرار می گیرند . درست همان چیزی که شما طالب آن نیستید .
از همه اینها که بگذریم من بعنوان برادر شما در شما شمایلی از یک زن متشخص متین مستدل نکته دان و صبور آرزو دارم . صفاتی که متاسفانه یک به یک بدست خود شما از مدار شخصیت شما کنار گذارده شده و شما را تنها و بی مخاطب گذارده است .
این روزها احساسم این است که شما در به در بدنبال کسی می گردید تا گزیده ای از همان الفاظ مخصوصتان را برسرش ببارید .
ایکاش نوشته ای از شما بخوانیم که درآن واژگانی چون : اخلاق ـ آرزو ـ حکمت ـ کرامت ـ باران ـ مردم ـ عطوفت ـ انصاف ـ گذشت ـ خاکساری ـ سربزیری ـ شرمساری ـ حق مردم ـ حق ادب ـ حق کلمه ـ فردا ـ تنهایی ـ گل ـ چشم ـ تنفس ـ بادبادک ـ بچه ـ بزرگتر ـ پدربزرگ ـ مادر ـ و کلماتی از این دست بکار رفته باشد . چرا که خدا در تک تک این واژه ها حضور دارد و بما می آموزد که : ای پیامبر تو اگر تند خو بودی مردم از اطراف تو پراکنده می شدند .
فراموش نفرمایید که شما نه ازموضع یک زن ایرانی ـ که از جایگاه یک زن ایرانی مسلمان می نویسید . یا بهتر بگویم : این تنها ایران عزیز مانیست که قلم به دست شما داده ـ بلکه این ایران مسلمان ماست که از قلم شما انتظار ادب و تمکین و استدلال و اخلاق دارد .
شاید منظورم این باشد که اگر می خواهید ناسزا بنویسید - این هردو را ـ ایران و اسلام را - از پیرنگ قلمتان حذف فرمایید .
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم آبان 1388ساعت 0:39 توسط
GetBC(125);
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment