Saturday, January 2, 2010

تنها راه نجات نظام !



تنها راه نجات نظام !

شايد براي جمعي از دوستان ما ، همانند معاون نخست وزير بحرين ، بحراني دركار نباشد . يا اگر بوده ،‌با درايت و هوشمندي رهبر و ساير مسئولان و دستگاههاي ذيربط ،‌ فروكشيده و اكنون ،‌ فصل آرامش و كار و تلاش و تحصيل است . و شايد بهمين دليل نيز هست كه مي بينيم هر شب ، جمعي از دانشگاهيان و دانشجويان و فرهيختگان و خواص ،‌درحضور رهبرمان ،‌ به ايراد سخن مي پردازند و درجانبداري از نظام و كيان نظام ،‌ هيچ نيز كم نمي گذارند .
بله ، يك نگاه و نظر ،‌ ناظر به اين است كه اگر خروس و خنجر بحرانكي سربرآورده ،‌ اكنون فروكشيده ،‌ وبه غار و غلاف خود خزيده و بساطش برچيده شده . اين نگاه خوشبينانه ،‌ شديدا علاقمند همين تحليل از وقايع بعد از انتخابات اخير است . كه يعني : عده اي مختصر كه از آمريكا و انگليس و اسراييل خط مي گرفته اند ،‌ طعم خوش حضور چهل میليوني مردم درانتخابات را دركام ايرانيان تلخ كردند و جمعي غافل را به كام مرگ و تنش درانداختند و طرف و بهره اي نيز ازاين هياهو نبستند .
فراتر از اين نگاه رسمي و حكومتي ،‌ يك نگاه متفاوت ، به نتيجه و رويكردي ديگر اصرار مي ورزد . اول اين كه می گوید : حضور چهل ميليوني مردم را دربوق و برج هاي خود هوار نكشيد . چرا كه اگر بنا برروال پيشين بود ،‌حداقل ده ميليون راي خاموش پاي به عرصه انتخابات نمي گذارد . دوم اين كه : اين ده ميليون نفر ، بعلاوه بسياري از راي دهندگان مخالف ، به اميد تغييرات اجتناب ناپذيري كه دراين سي سال انقلاب در دخمه بي اعتنايي دفن شده است ، پاي پيش نهادند . كه اگر مي دانستند تغييري دركار اين نظام نيست ،‌همچنان درلاك بي تفاوتي خود باقي مي ماندند . سوم اين كه : به دلايل فراوان فردي و جمعي ، اين بحران ، همچنان حيات دارد و به نشت و نشو و نشاط معكوس خود ادامه مي دهد و درموعد و موسمي معهود ،‌ چارستون نظام را به لرزه درخواهد آورد و بسياري از مناسبات مستمر آن را وا‍‍ژگون خواهد ساخت .
نويسنده معتقد است : اگر تاديروز ،‌ مخالفان و منافقان و سلطنت طلبان به واژگوني برخي از مناسبات نظام تاكيد مي ورزيدند ،‌ اكنون ، جمع كثيري از بدنه مردم ،‌ از هر قشر و صنف ،‌ به واژگوني همين مناسبات اصرار دارند . واين ،‌ به معني كنده شدن بخشي از بدنه حيثيتي نظام است . و نظام ،‌ به هيچ تمهيد و ترفندي ، نمي تواند نسبت به اين عارضه بنيادين بي اعتنا و بي تفاوت باشد . حال ،‌ ما هستيم و اين واقعيت درست و تلخ . بله ،‌ جمعيت قابل توجهي ، از بدنه نظام جدا شده اند . اين جمعيت كثير را با توصيه و پخش مستمر ديدار فرهيختگان با رهبر كه هيچ ، با اتصال زمين به آسمان نيز نمي توان به جايگاه ابتدايي اش باز برد .
يادم نمي رود ،‌ يك روز رییس قوه قضاییه آقای هاشمی شاهرودی ،‌ به مجلس رفت و دريك جلسه غير علني اعلام كرد كه :‌خط و نشان كشيدن هاي شعارگونه آقاي احمدي نژاد ،‌ درهمين سه چهارماه اول رياست جمهوري اش ،‌ باعث شده حدودا ششصد ميليارد دلار از دارايي نقد كشور ،‌ به خارج و به كشورهاي همجوار سرازير شود . واين ،‌ از ديد عقلا ،‌ به مثابه كنده شدن بخشي از بدنه جغرافيايي كشور است . اعلام خطر اقتصادي ديروز آقاي شاهرودي ، اكنون ، به جايگاهي انساني تغيير ماهيت داده است . اصل فاجعه اين است . دلارهاي رفته را مي شود با حراج ذخاير زيرزميني بازآورد و نقيصه هاي پولي را بنحوي رفع و رجوع كرد اما مردم از دست رفته را به ضرب پول و زور و فريب و وعده ، نمي توان برسرسفره اين نظام نشاند .
من دراين نوشته ،‌ قصد اين دارم كه از موضع كسي كه دلسوز نظام است و هنوز به فرداهاي بهترآن چشم اميد دارد ، به چوني بازآوردن مردم بپردازم . من مي خواهم به اين سئوال بزرگ : كه چگونه مي توان مجددا مردم را به شكوه پيشين جانبداري و فداكاري براي نظام باز آورد ، پاسخ راهبردي بدهم . بنحوي كه حتي بخشي از بار نظام را نيز بتوان به شانه هاي امين و صادق مردم سپرد و به موفقيت آن نيز بسيار مطمئن بود .
شايد يك نگاه رسمي و حكومتي ،‌ با پاي فشردن به رويه هاي جاري اين چند ماه اخير بگويد : جاي هيچ نگراني نيست . ما درشهر كوران آينه گرداني نمي كنيم . گورپدر آناني كه به نظام پشت كرده اند . اگر چه تعدادشان ميليونها نفر باشد . و باز بگويد : نظامي كه براي خود رهبر و دولت و مجلس و شوراي نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت و بسيج و ارتش و هواداران جان بكف دارد ، باكي از رويگرداني چندميليون آدم قهر كرده ندارد .
من معتقدم اگر رهبر ما به آينده اين نظام و بقاي آن چشم دارد - كه اطمينان دارم فراتر از امثال من به بقاي نظام مي انديشد و براي آن مجاهده مي كند – بايد خود شخصا پاي پيش بگذارد و آب رفته را به جوي باز گرداند . اگر ايشان به اين مهم علاقمند باشند كه مي دانم هست ،‌ بايد درحركتي هوشمندانه و البته مخالف رودخانه سي ساله انقلاب ،‌ به تصميمات جديدي دست يازد و افسردگي روح خراش جامعه را نرم نرم به نشاط و سرزندگي بدل فرمايد . من مي گويم : مشاوران كودن و كور ، گاه ركن قابل يك جامعه را به زانو در مي آورند . من باور دارم كه مشاوران رهبر ما – آناني كه از مجاورت با ايشان بهره ها مي برند – دراوج سلامت و صحت ، آدمهاي بي بنيه و خسته و از رمق افتاده ای هستند . مطلقا كاركردي معادل نياز جامعه ندارند . درسالهاي متمادي و دور ، جامانده اند و به اينسوي مدنيت بشر ، پاي نگذارده اند .
رهبر ما مي داند كه بشر امروز – چه مسلمان و چه غير مسلمان – برمدار عقل آرميده است . از استثنائات شهاب گون اطراف خود اگرپرهيز كنيم ، قبول خواهيم كرد كه قاعده رفتاري بشر امروز برمدار عقل و تعقل است . هرچيزي را كه عقل برنتابد ، لاجرم دين نيز برنمي تابد . اسلام عزيز بيش از هر دين آسماني ، برعقل گرايي بشر تاكيد ورزيده است . نويسنده اين مطلب خدا مي داند كه جز خيرخواهي و راهيابي براي برون رفت از اين مخمصه بزرگ ندارد . كودن ها و معاندان مي توانند با تمسك به همين نوشته ،‌ نويسنده را كافر و بريده از انقلاب و رهبر و نظام بدانند و زندان و درفش و تنهايي و درد را براو تجويز كنند . اما از دوستداران نظام و رهبر ،‌ و از دوستان ديرين خودم مي خواهم كه درخلوت خود به روشنايي اين نوشته توجه كنند و به يك جمله كه فلاني نيز چپ كرد ،‌ از اصل ماجرا پرهيز نكنند .
من مي گويم :‌ رفتاري كه عاقلانه است ،‌ مورد تاييد همه ما و دين ماست . اين عقل عصري بشري ، مثلا سكانداري متوالي فردي مثل آقاي جنتي را كه بلحاظ علمي و عقلي در سالهاي دور جامانده ، برنمي تابد . اگر آقاي جنتي براي سالهاي ابتدايي انقلاب حرفي براي گفتن داشت ، وي ،‌ امروز ، براي يك دانش آموز دبيرستاني نيز حرفي ندارد . آقاي جنتي ، سالهاست كه جاي يك جوان مسلمان فهميده و نوگرا و انديشمند و جهانديده را اشغال كرده است . آقاي جنتي ،‌ درجايگاه رييس شوراي نگهبان ، همه معارف و قوانين را به دانش سالهاي دور خود ارجاع مي دهد . هرچند درمقام آيت اللهي اش كسي خدشه نبيند . يا مثلا آقاي امامي كاشاني . يا مثلا آقاي واعظ طبسي . تنها كاركرد مطمئن اينان اين است كه شاهراه تصميم گيري ها را براي شخص رهبر – ونه جامعه – هموار سازند . رهبرما بايد پوستين فرسوده نظام را كه منتصبين او باعث و باني اش هستند ، نوسازي كند . اين "بايد" ي كه من مي گويم ،‌ هرگز توهين به محضر ايشان نيست . من اطمينان دارم اگر امرخيري دركار باشد ،‌ مي توان به حضرت صاحب هم "بايد" گفت . مسئله مهمي كه براي گفتنش بي تابم و در نقطه مقابل ، از مخاطبان اين نوشته و شخص رهبرمان طلب صبوري مي كنم اين است كه رهبر ما بايد بسياري از سرنخ هاي نظام را كه شخصا به دست گرفته اند ، به مردم و نمايندگانشان واگذارند . وحتما دراين واگذاري ،‌ سالهاي دور حيات نظام را نيز مد نظر داشته باشند . مثلا حيف از رهبر نيست كه وقت و حوصله خود را براي تعيين و انتصاب رييس صداو سيما و دقت در محتواي برنامه هاي آن صرف كند ؟ يا مثلا رييس سازمان تبليغات اسلامي ؟ يا مثلا انتصاب تك تك اعضاي شوراي انقلا ب فرهنگي ؟ يا انتصاب تك تك اعضاي مجمع تشخيص مصلحت ؟ و يا تعيين و انتصاب رييس قوه قضاييه ؟ يا تعيين توليت آستان قدس رضوي ؟ يا بنياد شهيد و بنياد مستضعفان ؟ يا تعيين و انتصاب اعضاي شوراي نگهبان ؟ و اعضاي شوراي امنيت كشور؟ وتعيين و انتصاب فرماندهان ارتش و سپاه و بسيج ؟ و تعيين و انتصاب تك تك نمايندگان رهبري در دانشگاهها ؟ و تعيين و انتصاب همه امام جمعه هاي سراسر كشور؟ و رییسان ادارات عقیدتی و سیاسی در ارتش و سپاه و بسیج ؟ و....مگراينهمه نمايندگان رهبري كه درهمه جای کشور گمارده شده اند ، اجازه مي دهند غباري از نقد به دامان رهبر بنشيند ؟ چرا نبايد رهبر ما براي سالهاي دور اين نظام تمهيدي درست و شريف و عقل پسند بينديشند و مثلا مجلس خبرگان را براي انتقاد از رهبر آزاد بگذارند ؟ فردا اگر فردي به عنوان رهبر براي اين نظام تعيين شد و به اعتبار راهي كه رهبرفعلي رفته ، همه راههاي انتقاد از خود را كوركرد و با چينش دوستان و وابستگان و همراهانش ،‌ استبداد ريشه داري را در اداره جامعه بكارانداخت ، آيا مي توان براو خرده گرفت و مردم و جامعه را از بن بست ويرانگري كه او تدارك ديده به درآورد؟ آيا رهبري كه راه انتقاد از خود را – بجهت اين كه بشري همطراز مردم است و از خطا مصون نيست – گشود و منتخبين مردم را در پيشنهاد و انتقاد از رهبر آزاد گذارد خواستني است يا رهبري كه با گماردن دوستان و دوستدارانش درهمه راههاي منتهي به خود ،‌ امكان نقد رهبري را از جامعه گرفته است ؟ عقل مي گويد كه اولي خواستني تراست .
من از موضع دوستدار نظام روزي را مي بينم كه رهبرما با يك سخنراني و تعيين تكليف براي نمايندگان مجلس ،‌ همه رنجيدگان و رميدگان نظام را به اردوگاه نظام بازآورد . روزي را مجسم كنيد كه رهبر ما از تريبون صدا و سيما با مردم صحبت مي كند و مي فرمايد : مردم ،‌ تا امروز طبق قانون و عرف ،‌ وظايف و تعهدات بسياري به دوش رهبر بود . من از مجلس مي خواهم كه طي نشست هاي متوالي ، دراصلاح قانون اساسي همت كنند و اغلب اين مسئوليت ها را به دستگاههاي ذيربط يا خود مجلس واگذارند . و به صدا وسيما نيز بفرمايند كه سانسور و باز داشتن مردم از حق بديهي شان ، طبق اصول شرع مقدس اسلام امري حرام و نامشروع و ناپسند است . و بفرمايند : اي مردم ، من كه رهبرشمايم ،‌ بلحاظ قانوني هيچ فرقي با شما ندارم . اگر خطا كردم درقبال رفتارخود بايستي به شما و به قانون پاسخ بگويم . همانگونه كه علي (ع) رفتار مي كرد . و باز بفرمایند : ........
من اطمينان دارم فرداي يك چنين سخنراني اي ، رفتگان و قهر كردگان باز خواهند گشت و به استناد همان قانون مدني و شرعي ،‌ حقوق از دست رفته خود را مطالبه خواهند كرد يا بخاطر نسلي كه آوازه نشاط و سرزندگي اش به سراسر دنيا رسيده ، از حقوق معوقه خود خواهند گذشت و ايراني آباد و شريف و سربلند خواهند ساخت .
+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم شهریور 1388ساعت 19:53 توسط
GetBC(67);

No comments:

Post a Comment