همسایگان
ضبط صوت را روشن کردم تا هر آنچه را که روز قبل به او گفته بودم تا آخر گوش کند . ادبیات فارسی درس می داد اما مسئول امور مسجد دانشگاه هم بود . یک روحانی قد کوتاه که از همه سیادت خود تنها یک عمامه سیاه برسر داشت . یادم هست موقع خواندن اشعار فروغ چه غمزه ها که نمی آمد . بعد از تمام شدن نوار کلی از من تعریف کرد که تو جوان خوبی هستی و در این اوضاع و احوال بفکر دین خود هستی برو که خیر ببینی و تعارفاتی از این دست . غروب به مسجد دانشگاه رفتم . دیدم سرایدار مسجد را کشیده کنار و به او می گوید : یک دانشجو به اسم نوری زاد می آید پیش تو و یک نوار با خودش می آورد . من از اول الله اکبر شنیده ام تا لااله الاالله . تو هم همین محدوده را پخش می کنی نه بیشتر. او که رفت من نوار ضبط صوت را به سرایدار دادم و گفتم : من نوری زاد هستم . درست وقت اذان مغرب بود . گرفت و داخل ضبط صوت گذارد و دکمه اش را فشار داد . صدای اذان صبحدل برای اولین بار در فضای دانشگاه پیچید و از آن بیرون زد و به محله های اطراف دانشگاه راه یافت .
ازآن روز به بعد ، هم ظهرها و هم غرب ها ، دانشگاه علم وصنعت با اذان محزون صبحدل مست می شد . و محله های اطراف نیز . می دیدم دانشجویانی را که قدم سست می کنند تا قشنگی صدای صبحدل را بشنوند . مخصوصا آنجا که به اسم پیامبر می رسید و روی حرف میم محمد فشاری به حنجره اش می داد و با ادای حق میم ، عبور می کرد و می گذشت .
سالهای پیش از انقلاب بود و شنیدن صدای اذان صبحدل برای ما ، بقدر صدسخنرانی آتشین ، برد و حال و نفوذ داشت .
انقلاب شد و من در تلویزیون و در سالهای روایت فتح ، به دوستی برخوردم به اسم قاسم دهقان . از سپاه آمده بود بین ما . بدنش آش و لاش از ترکش های جنگ بود . او - قاسم دهقان - همانی بود که به اشاره امام خمینی به اتفاق دو نفر از دوستانش از خدمت سربازی فرار کرده بود و در خانه خواهرش گرفتار ساواک شده بود . بعدها آقای قویدل فیلم خونبارش را براساس طرحی از آقای صدرعاملی ساخت که به فرار و دستگیری این سه تن می پرداخت . منزل خواهر قاسم دهقان نارمک بود . پشت دانشگاه علم وصنعت . در سفری که با قاسم دهقان به ترکمن صحرای خودمان داشتیم ، او برای من از تاثیر اذان صبحدل در سالهای پیش از انقلاب گفت . اذانی که از دانشگاه علم و صنعت پخش می شده و همه محله های اطراف دانشگاه را در خود می پوشانده است . قاسم دهقان ، بعدها سر ساخت یک فیلم جنگی از میان ما پرکشید و مظلومیتش را برای همیشه در جان ما جا گذارد .
بعدها مجموعه ای ساختم به اسم " شب های رمضان " که طی آن ، برنامه های مذهبی تلویزیون را از شعار و حرافی های بی ربط و خشک ، به در آوردم و آن را سرشار از نوآوری و ابتکار و بخش های نو و جذاب کردم . این مجموعه که بخشهای مختلفی داشت ، خیلی به دل مردم نشست و در زمان خود - سال ۶۸ - کار تازه و مبتکرانه ای بشمار رفت . آنجا بود که ناگهان دستور از بالا رسید استفاده از اذان آقای صبحدل و چند موذن دیگر و استفاده از تلاوت چند قاری قرآن ممنوع است . فهمیدیم نماینده ای از بیت رهبری به تلویزیون آمده - به اسم آقای مقدم که اکنون ظاهرا مسئول روابط عمومی بیت است - تا به کارهای قرآنی و اذان و دعای صدا و سیما سامان بدهد . ایشان بدلیل نگاه تند و غیرکارشناسانه ای که به قرآن و اذان و دعا داشت ، آنچنان فضای مسمومی در صداو سیما و بین قاریان قرآن و مدیران و برنامه سازان ایجاد کرد که آثار مخرب آن تا سالها بعد همچنان مشهود بود . درهمان سالهابود که من چند بار آقای صبحدل را ملاقات کردم . داستان اذان ایشان را در دانشگاه تعریف کردم و او دست برپشت دست کوفت و گفت : اگر بدانید این آقای مقدم با ما چه کرده است ؟ اذان من و اذان آقای موذن زاده اردبیلی را مسخره کرده که : این با غمزه اذان می گوید و آن بالهجه ترکی . و جلوی پخش اذان مرا و اذان آقای اردبیلی و تلاوت چند تن از قاریان قرآن را گرفته و چون خودش مشهدی است ، عده ای از مشهدی ها را آورده و از صدای آنها استفاده می کند . سالهای سال به دستور آقای مقدم اذان آقای صبحدل و اذان مرحوم موذن زاده اردبیلی - که آن موقع در قید حیات بودند - و صدای تلاوت و تدریس برخی از قاریان و استادان قرآن نه از صدا پخش شد و نه از سیما . یک روز وقتی صدای اذان آقای صبحدل را از رادیو شنیدم ، دانستم که سایه آقای مقدم از سر صدا و سیما کم شده است . مقدم ، کسی که هم آقای لاریجانی (رییس وقت صداوسیما)و هم آقای پورنجاتی (معاون وقت سیما) ذلیل او شده بودند و شهامت اعتراض به او را نداشتند و آقای مقدم یکه تاز میدان بود و به سخن احدالناسی اعتنا نداشت .
هفته گذشته که شنیدم آقای صبحدل از میان ما پرکشیده و رفته اند ، به یاد ظهرها و غروبهای دانشگاه علم و صنعت ، به یاد همسایگان دانشگاه و به یاد قاسم دهقان افتادم . و موج مثبتی که از اذان او برمی خاست و تا عمق سلولهای ما نفوذ می کرد . برایش رحمت الهی را آرزو می کنیم . خدایش با بلال حبشی و رسول گرامی محشورش فرماید . او بظاهر در میان ما نیست اما صدای محزون و شورانگیز اذانش همچنان در میان همسایگان معنوی او شور می آفریند . بدون اینکه از مقدم ها کاری برآید .
-------------------------------
عجبا هنوز چند دقیقه ای از نگارش این مطلب نگذشته بود که دوستی خبر داد : آقای امیر قویدل به رحمت خدا رفت . و چه خوب عبارتی : به رحمت خدا رفتن . خدایش بیامرزاد .
+ نوشته شده در یکشنبه هفدهم آبان 1388ساعت 13:13 توسط
Saturday, January 2, 2010
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment